بوی پیراهن خونین کسی می آید...

حضرت عباس مشک تو همه دنیای من
ساحل آن مشک زخمی وسعت دریای من
ضجه می نوشم به یاد ناامیدی های مشک
مشک از تو اشک از من آخرین سقای من
ای ابو فاضل ؛علمدار دلم نام تو است
ما رایت غیرتو ای سرور ومولای من
با عمود آهنین بر ماه کوبیده کسی
ماه خونین است ؛غمگین ؛هرشب شبهای من
خم شده دیگر ستون خیمه ات میرآب نور
آسمان افتاده پایین بر غم ژرفای من
با رقیه مانده ام چشم انتظارت سالهاست
لحظه ی آخر تو تلقینم بده آقای من...

