امشب شب مهمانی برف است و زمستان

این ماه سیه روی چه نزدیک به پایان


گاهی به تو اندیشم و گاهی به نگاهت

از عشق گریزانم و از دوست گریزان

در تو غزلی تازه برایم متداعیست

اما غزل از عشق پریشان و هراسان

آهی که غزل داشت همان آه دلم بود

اشکی که غزل ریخت همان گریه ی پنهان

معشوق تو یا دست به دستم بده امشب

یا اینکه مرا زود برنجان و بمیران

دفترچه ی آن خاطره ها باز نمانده؟

پس صبر نکن خاطره ها را تو بسوزان

من رودم و دریاچه ی آرام نگاهت

انگار مرا کرده خروشان و خروشان...