دیریست رابطه ام با خدا کم است

چیزی میان سینه من گو ییا کم است

باکلبه ی سیاهی خود خو گرفته ام

ایمان من به پنجره یا نیست یا کم است

 ای بار سینه سوخته اهسته تر بکوب

گرداب سخت و تجربه ی ناخدا کم است

ماییم وشرمساری یک خوشه زندگی

نوبت اگر چه هست در این آسیا کم است

یا ایها الخلوص دو دستم به دامنت

 کاری بکن ، که رابطه ام با خدا کم است