درمن غزلی اینک دنبال تو می گردد

جسمم غزل است اما روحم همه "نیما"یی ست
در آینه ی تلفیق این چهره تماشایی ست
تن خو به قفس دارد جان زاده ی پرواز است
آن ماهی ِ تنگآب و این ماهی ِ دریایی ست
در من غزلی اینک دنبال تو می گردد!
ای آنکه تو را دیدن انگیزه ی گویایی ست
"من" فکر گریزم "او" تا راه به من بندد
با قافیه های ناب در حال ِ صف آرایی ست:
کز خلق چه می جویی شاعر؟ که به شعر تو
از حالت چشم اوست، گر اینهمه گیرایی ست
"من" یک تن و "او" بسیار "من" ساده و "او" عیار
"او" می کشدم ناچار آن سوی که شیدایی ست
در رفتن ام و در "من" خَلقی ست که می بندد
-ره را که" کجا شاعر؟ هنگام هم آوایی ست
"او" یک تن و "ما" بسیار یک تن به زمین بسپار
آوا به قفس مگذار کآوای تو دنیایی ست
من بین دو در مانده واجسته و درمانده
تا خود چه کند -شعرم- این را که معمایی ست
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 19:27 توسط محرم قربانی زرنقی
|