اشعار شام غریبان

 

هق هق النگوها

 

وای من خیمه ها به غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمه ی سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

**

وای من چادری به یغما رفت

بانویی معجرش در آتش سوخت

مرد بیمار این حرم تنهاست

نیمه ای از بسترش در آتش سوخت

**

شعله و دود تا فلک می رفت

کربلا هم سقیفه ای دارد

به لب کُند تیغ خرده نگیر!

هرکه اینجا وظیفه ای دارد

**

عاقبت هرچه بود، با سختی

سرخورشید را جدا کردند

مرد خورجین به دستی آوردند

صحبت از درهم وطلا کردند

**

مرد خورجین به دست با سرعت

سمت دارالعماره می تازد

مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی

مملو ازگوشواره می تازد

**

باد تند خزان چه سوزی داشت!

چند برگی ز لاله ای گم شد

در هیاهوی زیور زینب

گوشوارِ سه ساله ای گم شد

**

وای از هق هق النگوها

آسمان هم به گریه افتاده

درشلوغی ِ عصرعاشورا

حرمله یاد هدیه افتاده

**

حرف خلخال را دگر نزنید

درد ِسرسازمی شود به خدا

دختران تازه یادشان رفته

زخم ها باز می شود به خدا

**

سرعباس را به نیزه زدند

تا ببیند چه بر حرم رفته

تا ببیند نگاه یک لشگر

سمت بانویی محترم رفته