شعر عرفانی سهراب در مورد (عشق ) برگرفته از مجموعه ی مسافر
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد: چه سیبهای قشنگی!
و میزبان پرسید: قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر ِ عاشقانۀ اشکال
و عشق تنها عشق، ترا به گرمی یک سیب میکند مأنوس.
و عشق تنها عشق، مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
. و نوشداروی اندوه؟ صدای خالص اکسیر میدهد این نوش
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانۀ آنهاست...
دچار باید بود
وگرنه زمزمۀ حیات میان دو حرف حرام خواهد شد
وعشق، سفر به روشنی اهتزاز خلوتِ اشیاست. و عشق صدای فاصله هاست. صدای فاصله هائی که غرق ابهامند...
مرا سفر به کجا میبرد؟ کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند، و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن، و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن...
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:44 توسط محرم قربانی زرنقی
|