مجنون و عیب جو ..... (وحشی بافقی)
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیداکن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشمتو حوریست
به هر جزیی زحسن او قصوری است
زحرف عیب جو مجنون بر آشفت
درآن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیده ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی ذاتی که لیلی چون نیکویی
کزوچشمت همین بر زلفورویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
و مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو , او اشارت های ابرو
دل مجنون زشکرخنده ,خون است
تو لب می بینی ودنداد که چون است
کسی کاو را تو لیلی کردهای نام
نه آن لیلی است کز من برده آرام
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۱ ساعت 14:41 توسط محرم قربانی زرنقی
|