قيصر امينپور
موسيقي شهر بانگ رودارود است
خُنياگري آتش و رقص دود است
بر خاك خرابهها بخوان قصّة جنگ
از چشم عروسكي كه خونآلود است
آهنگ و سرود لبتان سوختن است
انديشة روز و شبتان سوختن است
اين چيست ميان تو و پروانه و شمع
كز روز ازل مذهبتان سوختن است
نوشيدن نور ناب كاري است شگفت
اينپرسش را جواب، كارياست شگفت
تو گونة يك شهيد را بوسيدي
بوسيدن آفتاب كاري است شگفت
من همسفر شراب از زرد به سرخ
يا همره اضطراب از زرد به سرخ
يك روز به شوق هجرتي خواهم كرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ
موسيقي شهر بانگ رودارود است
خُنياگري آتش و رقص دود است
بر خاك خرابهها بخوان قصّة جنگ
از چشم عروسكي كه خونآلود است
آهنگ و سرود لبتان سوختن است
انديشة روز و شبتان سوختن است
اين چيست ميان تو و پروانه و شمع
كز روز ازل مذهبتان سوختن است
نوشيدن نور ناب كاري است شگفت
اينپرسش را جواب، كارياست شگفت
تو گونة يك شهيد را بوسيدي
بوسيدن آفتاب كاري است شگفت
من همسفر شراب از زرد به سرخ
يا همره اضطراب از زرد به سرخ
يك روز به شوق هجرتي خواهم كرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 14:31 توسط محرم قربانی زرنقی
|