گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
کمال الدین اسماعیل اصفهانی:
جان راچو نیست وصل تو حاصل کجا برم دل را که شد ز وصل تو غافل کجا برم
گیرم که ارزوی دلم جمله حاصل است اکنون چو نیست روی تو حاصل کجا برم
گفتند بر گرفت فلان دل ز مهر تو من داوری مردم جاهل کجا برم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
مسعود سعد سلمان:
گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم
تو نرد عشق بازی و با من دغا کنی من جان ببازم و نه همانا دغا کنم
جان و دل منی و دل و جان دریغ نیست گر من تو را که هم دل و جانی عطا کنم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا کنم
هرگز جدایی از تو نجویم که تو مرا جانی ز جان خویش جدایی چرا کنم
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ ساعت 13:19 توسط محرم قربانی زرنقی
|