شعری زیبا از (خواجوی کرمانی )
تاجم نمی فرستی ، تیغم بر سر مزن مرهم نمی گذاری زخم دگر مزن
مرهم نمی نهی ، به جراحت ، نمک مپاش نوشم نمی دهی به دلم نیش تر مزن
گیرم تو خود ز مردم صاحب نظری نه ای از طعنه تیغ بر دل صاحب نظر مزن
بر نامه ی امید فقیران قلم مکش بر ریشه حیات ضعیفان تبر مزن
تا غنچه لب گشود ، سر خود به باد داد ای آفتاب دم به نسیم سحر مزن
چون کوه پا به جای نگه دار ، خویش را چون باد هرزه گرد به هر قوم و در مزن
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم دی ۱۳۹۱ ساعت 19:31 توسط محرم قربانی زرنقی
|