سرگشته (هوشنگ ابتهاج )
شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه، پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانهای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمیگشایی
من همه جا پی تو گشتهام
از مه و مهر نشان گرفتهام
بوی تو را، ز گل شنیدهام
دامن گل از آن گرفتهام
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمیگشایی
دل من سرگشتهي توست
نفسم آغشتهي توست
به باغ رویاها چو گلت بویم
در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پیات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه و ستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل واشو
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمینمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمیگشایی
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۱ ساعت 15:0 توسط محرم قربانی زرنقی
|