جایی که یخ پاره ها آویزانند و شکوفه ها می رقصند

ولی در قلب من بهاری نیست

تو بهار من بودی ، تابستان من هم


بی تو ، همیشه زمستان است

گله ها به سوی شمال می روند و یاس ها می شکفند

شب ها ،یاس ها اتاق روشن از مهتاب مرا عطر آگین می کنند

تو بهار من بودی ، تابستان من هم

من به شمال می روم و تا تو را جستجو کنم


مانند پرنده ای بر بال باد، قلب من پیش می رود

بهار، قلبم را به شمال درخشان فرستاد

تو بهار من هستی ، تابستان من هم

و من آرام نمی گیرم تا تو را بیابم