دل
گفتمش: دل ميخري؟! پرسيد چند؟! گفتمش: دل مال تو،
تنها بخند.
خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته
بود دل ز دستش روي
خاک افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود
+ نوشته شده در سه شنبه سوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 15:7 توسط محرم قربانی زرنقی
|